شعر طنز (ماجراهای چت و چت بازی !)

khaaande
شعر طنز (ماجراهای چت و چت بازی !)
ن : iman mohtashami ت : شنبه 19 فروردين 1391 ز : 15:49 | +
شدم با چت اسیر و مبتلایش / شبا پیغام می دادم از برایش


به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم


بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد


بگفت هاله ز موهای کمندش / کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش


بگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست


ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من


ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم


در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام


 

 

 



 

 

برای دیدنش بی تاب بودم / ز فکرش بی خور و بی خواب بودم


به خود گفتم که وقت آن رسیده / که بینم چهره ی آن نور دیده


به او گفتم که قصدم دیدن توست / زمان دیدن و بوییدن توست


ز رویارویی ام او طفره می رفت / هراسان بود او از دیدنم سخت


خلاصه راضی اش کردم به اجبار / گرفتم روز بعدش وقت دیدار


رسید از راه، وقت و روز موعود / زدم از خانه بیرون اندکی زود


چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت / تو گویی اژدهایی بر من آویخت


به جای هاله ی ناز و فریبا / بدیدم زشت رویی بود آنجا


ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا / کمـــان ِابــرو و چشم فریبـــا


مسن تر بود او از مادر من / بشد صد خاک عالم بر سر من


ز ترس و وحشتم از هوش رفتم / از آن ماتم کده مدهوش رفتم


به خود چون آمدم، دیدم که او نیست / دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست


به خود لعنت فرستادم که دیگر / نیابم با چت از بهر خود همسر


بگفتم سرگذشتم را به شاعر / به شعر آورد او هم آنچه بشنید


که تا گیرید از آن درسی به عبرت / سرانجامی نـدارد قصّه ی چت


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






.:: ::.


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © by khaaande
This Template By Theme-Designer.Com